جمهوری اسلامی و انتخابات رياست جمهوری امريکا (قسمت پایانی) - سيامند جمهوری اسلامی و انتخابات رياست جمهوری امريکا (قسمت پایانی)
سيامند
باراک اوباما (حزب دمکرات) ۲۰۱۶- ۲۰۰۸
رياست جمهوری باراک اوباما مصادف بود با يکی از بزرگترين بحران های سرمايه داری قرن در سالهای آغازين قرن بيست و يکم، بحرانی که سيستم بانکی را در معرض فروپاشی کامل قرار داد، در حالیکه بهای نفتِ خام سير صعودی میپيمود و به محدوده ی هر بشکه ۱۰۰ دلار رسيده بود، شمار زيادی از بانکهای بزرگ و نهادهای مالی اعلام ورشکستگی کرده، و کمپانی های بزرگی چون جنرال موتورز با کمکهای دولتی به حيات ادامه میدادند. در عرصه ی بين المللی جمهوری اسلامی همچنان چون دملی بر خاورميانه بر تنور ماجراجويی های خود دميده و خواهان پيگيریِ «حق مسلم» خود بود. در شرايطی که جمهوری اسلامی به دليل سرپيچی از مقررات تعيين شده توسط آژانس بين المللی انرژی هسته ای و ارجاع پرونده به شورای امنيت سازمان ملل مورد تحريم های جانبه قرار داشت، و در شرايطی که دولت اوباما باری ديگر راه گفتگو و مذاکره را بر آنان گشوده و اعلام کرد اگر مسئولين جمهوری اسلامی «مشتهای گره کردهشان را بگشايند[۴۰]» و غرب را متقاعد کنند که قصد ساختنِ بمب ندارند با دستِ دوستی امريکا روبرو خواهند شد. مذاکراتِ هسته ای جمهوری اسلامی که با نمايندگان اروپا، انگلستان، فرانسه، آلمان در جريان بود، اينبار با ارجاع پرونده ی تلاشهای پنهانی جمهوری اسلامی به شورای امنيت، به جمع اعضای اصلیِ شورای امنيت، به اتفاق آلمان سپرده شد. در ۲۰۱۰ سازمان ملل، ايالات متحده و اتحاديه ی اروپا سنگين ترين تحريم ها را بر تجارت، انرژی، بانکداری، حمل و نقل اعمال کرده و با عدم صدور ويزا و بلوکه کردن اموال بر آن افزودند.
با شدتگيری تحريم های بين المللی، جمهوری اسلامی در تلاش يافتن مفری برای تنفس، عمده توجه خود را متوجه «سياست خارجی» و روابط بين المللی نمود. بالطبع در چنين موقعيتی کانديدای رياست جمهوری میبايست فردی از ميانِ نمايندگان جمهوری اسلامی در روابطِ بينالمللی می بود. حسن روحانی و سعيد جليلی دو نمايندهای بودند که از دو طيفِ متفاوت حکومتی، هر دو در دورانی مسئوليتِ مذاکرات هستهای را به عهده داشتند[۴۱]؛ نيمی از دور اول رياست جمهوری اوباما مصادف با دوران احمدینژاد و سپس حسن روحانی بود، دورانی که از سويی اوباما در تداوم سياستِ چماق و شيرينی میکوشيد زمينِ بازی را از عرصه ی هياهوی تبليغاتی و مبارزطلبی های جمهوری اسلامی به نشستن بر سر ميز مذاکره و گفتگو تعويض کرده و بکشاند، همان عرصه ای که خامنهای آن را نشان «بی غيرتی» و ندانستن «الفبای سياست» دانسته بود؛ عرصه ی تبليغات و هياهویِ جنگ افروزانه همان ميدانی بود و است که جمهوری اسلامی نزديک به چهار دهه حياتِ خود را در آن گذرانده و در اين زمينه به مراحل کارآمدی ارتقای مقام يافته بود؛ هياهو و حفظِ شرايطِ «نه جنگ، نه صلح» اوجِ مطالبه ی جمهوری اسلامی بود و هست؛ اين نظام تنها پيوند خود با جهانِ مدرن، يعنی هياهویِ جنگافروزی و شعارهای «ضدامپرياليستی» را اگر از کف میداد، هويت و علتِ وجودی اش برای توده های مسلمان خاورميانه زير سئوال میبود؛ چگونه میتوانست تنها علتِ وجودیِ خود، دشمنی با امريکا را در پسِ ميزِ مذاکره با امريکا، و خروج از شرايطِ ايدهآلِ «نه جنگ، نه صلح» از دست بدهد؟ در اين دوران جمهوری اسلامی به عنوان آخرين تلاشها به «ديپلماسی» هميشگیِ خود بازگشت نمود. پس اين بار هند[۴۲]، بلغارستان[۴۳]، عراق، سوريه، کنيا[۴۴]، تايلند[۴۵] ميدانهای تلاشهای «ديپلماتيک» جمهوری اسلامی در بمبگذاری و انفجار و کشتار بود.
جمهوری اسلامی از ۲۰۰۲ که تلاشهای پنهانی اش برای دستيابی به سلاح هستهای برملا شده بود، با وقت کشی و تداوم «مذاکره» همچنان در پی فرصتی برای «دانشمندان» هسته ای خود به قصد دستيابی هرچه سريعتر به بمب، و گذشتن از مرزِ «بیبازگشت» و دسترسی به هدفِ غايی خود بود؛ با فشار تحريمها و کاهشِ امکانات جمهوری اسلامی، چاره ای جز «نرمش قهرمانانه» در مقابل نداشت. رژيم برای تضمينِ ماندنِ خود به بمب نياز داشت، اما بمب و ساختن آن مستلزم فروش نفت، و تهيه ی پول بود؛ تحريم های بی امان سازمان ملل، و مجموعه ی ۱ + ۵ توانايی مالی رژيم را تحليل برده، چارهای جز مدارا و پذيرش «برجام[۴۶]» نداشت؛ توافقی که پروژهی بمب را به تعويق میانداخت. در واقع انتخاب حسن روحانی به رياست جمهوری در همين راستا صورت گرفت، روحانی فردی بود که در ۲۰۰۳ نخستين توافق با اروپايی ها برای تعليقِ فعاليتهای هستهای را امضا کرده بود، غرب که با تحريم های همه جانبه گلوی رژيم را گرفته بود، با حسن روحانی آشنايی داشت[۴۷]. در نتيجه جواد ظريف ابتدا در ژنو موافقتنامهی اوليه را در نوامبر ۲۰۱۳ امضا کرد و متعهد شد که فعاليتهای هستهای جمهوری اسلامی تنها مقاصد صلح آميز داشته، و در مقابل امريکا و اتحاديه ی اروپا متعهد به الغای تحريمهای اعمال شده بر افراد و نهادهای مرتبط به فعاليتهای هسته ای جمهوری اسلامی شدند؛ از ۲۰ ژانويه ۲۰۱۴ برخی از تحريمهای اعمال شده بر جمهوری اسلامی الغا شدند، در عين اينکه برخی از دولتهای تحريمکننده، از جمله ايالات متحده بخش عمده ی تحريمها را همچنان فعال نگاه داشتند تا بمثابه تضمينی بر رفتارهای رژيم ايران عمل کنند. در ۲۰۱۴ خزانهداری امريکا نام افراد و نهادهايی ديگر در رابطه با اين فعاليتها را که در تلاشِ دور زدن تحريمها و پولشويی به نفع ساختارِ جمهوری اسلامی بودند را اعلام نموده و به ليست تحريمها افزود. در پی اين توافق اوليه، مذاکراتی طولانی ميان طرف ايرانی و وزاری خارجهی ۱ + ۵ صورت گرفت و بالاخره در ۱۴ ژوئيه ۲۰۱۵ در وين توافقنامهی موسوم به «برجام» به امضای طرفين رسيد[۴۸]. امری که در نهايت تنها بخشی از تحريمهای اعمال شده از جانبِ جامعه ی جهانی عليه جمهوری اسلامی را الغا کرد؛ اما جمهوری اسلامی همچنان به «اقتضای طبيعتش» روشها و طرحهای ديپلماتيکِ خود در ارتباط با جامعه ی جهانی دنبال کرده و میکرد. در ۳۰ سپتامبر همين سال (۲۰۱۵) پليس بحرين کارگاه پنهانی بزرگی سرگرم ساختن ابزار و وسايل انفجاری در نويدرات کشف کرد که در ارتباط با سپاه پاسداران جمهوری اسلامی بود و فردای آن روز سفير جمهوری اسلامی را از بحرين اخراج کرد.
در عوض خامنه ای در عين اينکه برای رهايی نظام توصيه به «نرمش قهرمانانه» و تداوم مذاکره و کسبِ امتياز و برداشته شدن تحريمها میکرد، اما در عوض همچنان نگران از تغيير روحيات اجتماعی، همچنان توصيه و هشدار به جلوگيری از «نفوذ» میکرد:
« نيت آنها اين بود که از اين مذاکرات و از اين توافق، وسيله ای پيدا کنند برای نفوذ در داخل کشور. ما اين راه را بستيم و اين راه را به طور قاطع خواهيم بست؛ نه نفوذ اقتصادی آمريکايیها را در کشورمان اجازه خواهيم داد، نه نفوذ سياسی آنها را، نه حضور سياسی آنها را، نه نفوذ فرهنگی آنها را...» (ديدار با مجمع جهانی اهل بيت – ۲۶/۵/۱۳۹۴)
و يک ماه بعد اينبار در ديدار با فرماندهان سپاه: « امروز نفوذ دشمن يکی از تهديدهای بزرگ است برای اين کشور؛ دنبال نفوذند... نفوذ امنيتی چيز کوچکی نيست امّا در مقابل نفوذ فکری و فرهنگی و سياسی، کماهمّيت است. نفوذ امنيتی عوامل خودش را دارد، مسئولين گوناگون از جمله خود سپاه جلوی نفوذ امنيتی دشمن را با کمال قدرت ان شاءالله ميگيرند.» (ديدار با فرماندهان سپاه ـ ۲۵/۶/۱۳۹۴)
دونالد ترامپ (حزب جمهوريخواه) ۲۰۲۰ – ۲۰۱۶
دونالد ترامپ را در واقع نمیتوان نماينده ی فکری حزب جمهوريخواه در ساختار سياسی دولت امريکا تلقی کرد؛ حتی طی دوران مبارزات انتخاباتی درون حزبی در حزب جمهوريخواه نيز، او را چندان همسان با عقايد و ديدگاه های جناحهای متفاوت حزب نمیشناختند. طی مبارزات انتخاباتی سال ۲۰۱۶، از آنجا که ترامپ به عنوان نماينده حزب به لطائف الحيل انتخاب شده بود، هسته ی اصلیِ حزب عمده ی همت خود را متوجه بردن کرسیهای بيشتر به نفع حزب جمهوريخواه در سنا و کنگره کرد، و میتوان حدس زد که تصور عمومی درون حزب جمهوريخواه اين بود که با داشتنِ اکثريت در کنگره و سنا (حزب جمهوريخواه ۵۲% کرسیهای سنا را ازآنِ خود کرد) قادر به مهار و کنترل ترامپ در کرسیِ رياست جمهوری خواهند بود. از همين رو بررسی ترامپ و دوران او میبايست با بررسیِ پديدهی «ترامپيسم» در کنار يکديگر صورت پذيرد.
ترامپيسم
دونالد ترامپ يکبار ديگر در سال ۲۰۰۰ از جانبِ حزب «رفورم» کانديدای رياست جمهوری شده و از جورج بوش و ال گور، شکست خورده بود، پيش تر از اين اشاره شد که ترامپ و «ترامپيسم» را میبايست بمثابه پديده ای منفک از حزب جمهوريخواه در نظر گرفت؛ اين پديده را در بهترين حالت میتوان در افراطی ترين لايه های راستِ حزب جمهوريخواه جا داد، اين گرايش تنها «پوپوليست» و «ناسيوناليست» نيست، که اين گرايش انزواطلب است و به ويژه در کنار گرايشات نژادپرست قرار میگيرد؛ اين گرايش را میتوان در حوزه ی مهاجرت به ايجاد محدوديتهای بیشمار برای مهاجرين، در حوزهی مبادلات اقتصادی، افزايش تعرفه های مالياتی بر واردات و مخالفت با سياست های رفاهی تعريف کرد. دانا برازيل معتقد است ترامپيسم با جمهوريخواهیِ کلاسيکِ آبراهام لينکلن در بسياری مسائل متفاوت است، از جمله در [سياست]تجاری، [سياستهای مربوط به] مهاجرت، برابری... جدايی کليسا از دولت[۴۹]، پيتر جی کاتزنشتاين، از مرکز پژوهشهای علوم اجتماعی WZB برلين معتقد است که ترامپيسم بر سه محور و ستون استوار است، باصطلاح ناسيوناليسم، مذهب و نژاد[۵۰]. شمار زيادی از آکادميسينها و شخصيتهای دانشگاهی از جمله جيسون استانلی از دانشگاه ييل معتقدند، اگرچه ترامپ فاشيست نيست «من تصور میکنم بطور کاملاً مشروع میتوانيد ترامپيسم را جنبشی سياسی ـ اجتماعی فاشيستی بخوانيد... او از تاکتيکهای سياسی فاشيستی استفاده میکند. فکر میکنم در اين ترديدی نيست. او خواستار اعاده و تجديد حياتِ ملی در مقابلِ تحقيرهای وارد آمده توسط مهاجران، ليبرالها، اقليتهای ليبرال و چپهاست. او يقيناً در حال بازی در دفترچهی راهنمای فاشيستی است.[۵۱]»
در زمينه ی سياست خارجی، ترامپ از دکترين «اول امريکا» حرکت کرد، ترجيح خود را به ويژه در زمينه معاهدات اقتصادی و تعهدات بين المللی بر سياست يکجانبه گرايی قرار داد، در ناتو و در زمينه ی تعهدات اقتصادی با کانادا و اتحاديه ی اروپا رفتاری کاملاً سرخود در پيش گرفت[۵۲]. در حالیکه با حکام مستبد، بطور مثال با ولاديمير پوتين روابطی بسيار حسنه داشت و دارد و طی نشست امريکا ـ روسيه در ۲۰۱۸ بر مبنای سياست «اول امريکا» خروج نيروهای خود از خاورميانه را در پيش گرفت[۵۳]. در زمينهی خروج نيروهای امريکا از سوريه، لوموند در سرمقالهی خود نوشت:
«موضوع اينجاست که تصميم آقای ترامپ در شرايطِ حاضرِ تنشها، بسيار خطرناک است. برخلافِ اظهارات او، داعش شکست نخورده. طی دو سال شهرها و اقاليمی از منطقهی تحت نفوذش را از دست داده، اما رهبرش ابوبکر البغدادی، همچنان در قيد حيات است، و ستاد عملياتی او همچنان کنترل ۲۰۰۰۰ تا ۳۰۰۰۰ جنگجو در مناطق مرزی سوريه و عراق را در اختيار دارد.»[۵۴]
لوموند طی اين سرمقاله نتيجه گرفت که برندهی اصلی اين سياست ترامپ مسکو، تهران، دمشق و آنکارا هستند.
«مسئلهی ديگر آنجاست که اين تصميم رئيس جمهوری امريکا تنها موجب رضايت مسکو، تهران و دمشق از سويی و آنکارا از سوی ديگر خواهد شد؛ اما هيچ کسی در ائتلافِ ضدِ داعش رضايتی از آن ندارد. پاريس و لندن به سهم خود اظهار نارضايتی کرده اند. اما مخالفت در واشنگتن بسيار فعالتر است. وزير دفاع جيمز ماتيس، و نماينده ی ويژه وزارت خارجه در ائتلافِ ضد جهاديون، برت مکگورک به فوريت استعفا دادند... به نظر میرسد که دونالد ترامپ اين تصميم را با توجه به منافع مسکو و آنکارا خود به تنهايی اتخاذ کرده، بی آن که در مذاکره ای چيزی در مقابل آن دريافت کند. ولاديمير پوتين که معتقد است «حق با دونالد است» پيشاپيش برندهی اصلی موضوع است. رجب طيب اردوغان هم، که ترامپ بعد از گفتگو با او تصميمش را اعلام کرد: که ترکيه تبديل به بازوی نظامی واشنگتن در مبارزه عليه داعش در سوريه خواهد شد. در عوض آنطور که آقای اردوغان در اعلام آن شتاب داشت، او چراغ سبز ترامپی برای مبارزه عليه کردها را دريافت کرده.
اين تصميم ترامپ مايهی شرمساری است، خنجری است در پشتِ نيروهای کرد که بهترين متحدين ائتلاف بين المللی در سوريه بودند. آنها روزمره عليه جهاديون میجنگند... رها شده توسط امريکايی ها حالا آنها ميانِ گازانبرِ آنکارا و دمشق گير کردهاند.»[۵۵]
در ۵ فوريه ۲۰۱۹ مجلس نمايندگان امريکا با اکثريت قاطع تصميم ترامپ به خروج نيروها از سوريه و افغانستان را محکوم کرد و تقريباً همهی نمايندگان جمهوريخواه آن را تائيد کردند.
ترامپ تفنگداران دريايی و کلاه سبزهای ارتش را که در دادگاه نظامی به جنايات جنگی محکوم شده بودند، شامل عفو رياست جمهوری کرد و درجهی آنها را به آنها برگرداند، امری که موجب استعفای ريچارد اسپنسر، فرمانده وقت نيروی دريايی شد[۵۶]. يکی از اين موارد ادی گالاگر، تفنگدار دريايی بود که در عراق يک اسير زخمی هفده ساله و غير مسلح را با ضربات کارد کشت، سپس کنار جنازهی او عکس «سلفی» گرفته و برای دوستانش فرستاده بود.
در سال ۲۰۱۹ وزارت دادگستری برنامه ی خود را برای از سرگيری اعدامها در امريکا، امری که از سال ۲۰۰۳ قطع شده و ديگر رخ نداده بود، اعلام کرد. در ژوئيه ۲۰۲۰ دانيل لوئيس لی اعدام شد، و از آن زمان تا کنون ۹ نفر ديگر اعدام شدهاند.
ترامپ در زمينه ی حفاظت محيط زيست نيز کارنامه ی در خور توجهی از خود باقی گذاشت. تا اوت ۲۰۲۰ دولت ترامپ ۶۸ قاعده و دستورالعمل موجود محيط زيستی را الغا کرده بود و ۳۲ دستورالعمل ديگر در جريان الغا شدناند[۵۷]. بر اساس مطالعات صورت گرفته آلودگی هوا در امريکا در فاصله ی سالهای ۲۰۱۶ تا ۲۰۱۸ به ميزان ۵.۵% افزايش نشان میداد، در حالی که اين شاخص طی ۷ سال پيش از اين تا ميزان ۲۵% کاهش داشت[۵۸]. بطور مثال دولت ترامپ به محض استقرار در کاخ سفيد، همه ی اشارات به تغييراتِ آب و هوايی و گرمايش زمين را از وبسايت کاخ سفيد حذف کرد، و تنها اشاره ای که باقی گذاشت مبنی بر تصميم ترامپ بر الغای سياستهای اتخاذ شده در دوران اوباما در رابطه با تغييرات آب و هوايی بود[۵۹]. در ژوئن ۲۰۱۷ ترامپ اعلام کرد که از پيمانِ پاريس خارج خواهد شد[۶۰].
در ماه می ۲۰۱۸ دولت ترامپ تيم امنيت عمومی را که بخشی از شورای امنيت ملی بود و وظيفهی آمادگی و نظارت برای واکنش به [بيماریهای] همهگير را داشت، منحل کرد[۶۱]. به هنگام همه گيریِ ويروس کورونا، ترامپ در مقابل سئوال چرايیِ انحلال اين تيم پاسخ داد، «من اطلاعی ندارم»[۶۲]. او در ابتدا کوشيد کرونا را همچون سرماخوردگی، بيماریای عادی اعلام کند، نحوه ی عملِ دولت ترامپ در رابطه با ويروس همهگير موجب شد که امريکا بيشترين ميزان تلفات و مبتلايان سراسر جهان را به خود اختصاص دهد[۶۳].
ترامپ در زمينه ی سياست مهاجرپذيری امريکا کارنامه ی خاصی از خود باقی گذاشت. او که همواره مهاجرين غيرقانونی را «تبهکاران» میخواند، از همان ابتدای مبارزات انتخاباتی اعلام کرد که در صورت برنده شدن در مقام رياست جمهوری مرز ميان امريکا و مکزيک را ديوار خواهد کشيد و دولت مکزيک را ناچار به پرداخت هزينهی آن خواهد کرد؛ البته اين طرح هرگز اجرا نشد و دولت مکزيک نيز آن را چندان جدی نگرفت! طوری که ترامپ ناچار شد طی تماسی تلفنی از رئيس جمهور مکزيک، انريکه پنيا نيتو خواهش کند که هر بار تکرار نکند که مکزيک پولی برای ديوار پرداخت نخواهد کرد[۶۴]. در ژانويه ۲۰۱۸ ترامپ طی سخنانی در جلسه ای در رابطه با مهاجرت، با اشاره به هائيتی، السالوادور و مجموعه ی کشورهای افريقايی از آنها به عنوان «کشورهای چاه مستراح»[۶۵] ياد کرد، امری که با انتقاد گسترده ی بسياری از رهبران جهان به عنوان نشانه ای از نژادپرستی مواجه شد[۶۶]. در ماه می همين سال دولت ترامپ اعلام کرد، فرزندان را از والدينی که بطور غيرقانونی از مرزهای جنوبی وارد امريکا شوند، جدا خواهد کرد؛ والدين که بطور عادی دستگير شده و به زندان اعزام میشدند و فرزندان را نيز بدون ترتيب دادن روندی برای بازگشت به والدين در مراکزی ديگر «نگهداری» میکردند؛ ترامپ در مقابل انتقادات بیشمار از درون جامعه ی امريکا مدعی شد که اين قانون توسط دمکرات ها وضع شده، که در نهايت مشخص شد نه دمکرات ها و نه جمهوريخواهان، بلکه کاخ سفيد ترامپ واضع اين رويه بوده است. طی شش هفته از پيشبرد اين سياست لااقل ۲۳۰۰ کودک مهاجرين غيرقانونی از خانواده هایشان جدا شده و در مراکز بازداشتی و داخل قفسهای توری جمعی گرد آورده شده بودند، خانواده هايی که هفته ها از فرزندانشان بیخبر مانده و کودکانی که هفته ها اطلاعی از پدر و مادر خود نداشتند[۶۷]. پس از شکايت و اعلام جرمِ اتحاديه ی آزادی های مدنی امريکا عليه دولت قاضیای در جنوبِ کاليفرنيا دولت را محکوم کرده و دستور داد طی سی روز همه ی کودکان میبايست به خانواده هایشان بپيوندند. ترامپ قانون را الغا کرد، اما تا نوامبر ۲۰۲۰ هنوز والدين ۶۶۶ کودک يافت نشدهاند[۶۸].
در زمينه ی سياست خارجی دونالد ترامپ، سعی کرد بهترين روابط را با حکام مستبد در نقاط مختلف جهان فراهم آورد؛ در حالتی که با سران آلمان و فرانسه روابطی بسيار سرد حفظ کرد، در عوض آندرژ دودا رئيس جمهور لهستان، شیجنپينگ رئيس جمهور چين، اردوغان رئيس جمهور ترکيه، السيسی رئيس جمهور مصر، بولسونارو رئيس جمهور برزيل و ... را ستود. در دسامبر ۲۰۱۷ ترامپ اعلام کرد که اورشليم را به عنوان پايتخت اسرائيل به رسميت میشناسد و مقدماتِ جابجايی سفارت امريکا از تلآويو به اورشليم را آغاز کرد، امری که با واکنشِ منفی گستردهی جهانيان روبرو شد، و بحران روابط و گفتگوهای قطع شده ی فلسطين اسرائيل را از نو تازه کرده و به اوج رساند.
ترامپ طی مبارزات انتخاباتی اعلام کرد «ايران الان ديگر قدرت برتر خاورميانه و در مسير دستيابی به سلاح هستهای است» و در سخنرانیای در اين دوران در کميتهی روابط عمومی اسرائيل امريکا (AIPAC) گفته بود که هدف مقدمش برچيدان اين معاملهی فضاحتبار با ايران است.[۶۹] در عوض جمهوری اسلامی همچنان همان روشِ «محک زدن» طرف مقابل را در پيش گرفت؛ درست چند روزی پس از ورود ترامپ به کاخ سفيد، جمهوری اسلامی شماری از «موشک»های دوربرد خود را «آزمايش» کرد[۷۰]. درست بعد از اين آزمايشات دولت ترامپ ۲۵ فرد و نهادِ مرتبط با برنامههای موشکی جمهوری اسلامی را شامل تحريم کرد. مايکل فلين مشاور امنيت ملی ترامپ نيز اعلام کرد: «روزهای چشم بستن بر رفتارهای خصمانه و جنگطلبانه ايران عليه امريکا و جامعهی جهانی به سر رسيد.[۷۱]»؛ در ۱۸ ماه می ۲۰۱۸ بالاخره امريکای ترامپ از پيمان موسوم به «برجام» خارج شد، خامنه ای در کمتر از يک هفته پس از اين امر واکنش نشان داد، واکنشی که تلاش داشت از موضع قدرت باشد و اروپا را در موضعِ ضعف بگذارد:
«اينهمه عليه جمهوری اسلامی ضربه و حمله و نقشه و توطئه و مانند اينها همه شکست خورده... مثل آن گربه معروف داستان تام و جری. ما در مقابل خيلی از اين تحريمهايی که اينها ايجاد کردند، کارهايی که کردند، خلافهايی که کردند، اعتراض کرديم امّا يک حرکت عملی قویای انجام نداديم... راه جلوگيری از دشمنیِ اين دشمنها، عقبنشينی و انعطاف و مانند اينها نيست. اروپا بايد فروش کامل نفت ايران را تضمين کند... بانکهای اروپايی بايد دريافت و پرداخت و انتقال وجوه مربوط به تجارت دولتی و تجارت خصوصی با جمهوری اسلامی را تضمين کنند... اگر اروپايیها در پاسخگويی به اين مطالبات تعلّل کردند، حقّ ما برای آغاز کردنِ فعّاليتهای تعطيلشده ی هسته ای محفوظ است. مسئولين سازمان هسته ای ما بايستی آماده باشند. من البتّه نمیگويم الان برويد بيست درصد را شروع کنيد به غنیسازی کردن، امّا میگويم آماده باشيد.» (ديدار با مسئولان نظام، دوم خرداد ۱۳۹۷)
در نوامبر همين سال دولتِ ترامپ به تحريمهايی که پيش از انعقاد توافقنامه ی «برجام» بازگشت[۷۲]، و در ادامه در آوريل ۲۰۱۹، سپاه پاسداران و سپاه قدس در ليست جريانات تروريستی قرار گرفتند. در ژوئن اين سال اين بار خامنه ای و نهادهای وابسته به او شامل تحريم شدند و در ادامه، صنعت پتروشيمی به دليل حمايت مالی از سپاه پاسداران، سپس هشت نفر از فرماندهان نيروهای مختلف سپاه، و بالاخره جواد ظريف را شامل تحريم کرد. و بالاخره در سپتامبر اين سال بانک مرکزی و چند بانک ديگر که يا در اختيار سپاه بودند و يا به وظيفه ی انجام معاملاتِ تجاری مرتبط با سپاه سرگرم بودند، شامل تحريمهای گسترده ی امريکا شدند.
در مقابلِ تحريمهای پی درپی و فشارهای امريکا، جمهوری اسلامی به روشِ هميشگیِ خود، يعنی رجزخوانی بازگشت نمود، ابتدا در آغاز تحريمهای نفتی امريکا تهديد به بستن تنگهی هرمز کردند؛ «به گزارش خبرگزاری ايسنا، رئيس جمهوری ايران افزود: «ملت بزرگ ما ثابت خواهد کرد که پيروز اين نبرد خواهد بود. آمريکا بداند ما نفتمان را خواهيم فروخت. قادر نيست جلوی صادرات نفت ايران را بگيرد؛ بداند اگر بخواهد جلوی صادرات نفت ايران را بگيرد نفتی از خليج فارس صادر نخواهد شد.»(دويچهوله فارسی، ۴ دسامبر ۲۰۱۸)
اين تهديدات همانند باقی تهديدات جمهوری اسلامی طی حياتِ نظام، توخالی و رجزخوانیِ محض بود، تنها بازوهای «ديپلماسی» حکومتی در نقاطِ مختلفِ جهان از نو فعال شدند. در اکتبر همين سال فرانسه شماری از تروريستهای صادراتی حکومتی که با طرح انفجار بمب در گردهمايی ای منسوب به مجاهدين خلق، دستگير کرد؛ يکی از تروريستهای دستگير شده اسداله اسدی، ديپلماتِ جمهوری اسلامی در اطريش بود. در اکتبر همين سال (۲۰۱۸) اين بار دولت دانمارک اعلام کرد جمهوری اسلامی در تلاشِ ترور يکی از رهبران اپوزيسيون عربی الاحواز در خاک دانمارک بوده است، در سپتامبر ۲۰۱۹ تاسيسات نفتی شرکت نفتی آرامکو در عربستان مورد حملهی موشکی قرار گرفت، و در حالی که انگشت اتهام به سویِ مقاماتِ تهران بود، حوثی های يمن مدعی حمله ی موشکیِ پهبادی شده و مسئوليت آن را به عهده گرفتند، در کنار حوثی ها، حشدالشعبی عراق نيز اعلام کرد، که در تلافیِ حملاتِ امريکا به مواضع آنها در ماه گذشته، مسئوليت اين حملات موشکی را به عهده میگيرد، در حالیکه شواهد حاکی از شليک موشک از شمالِ خليج فارس و از خاک ايران بود. اعلام تحريم بانکِ مرکزی جمهوری اسلامی در پی اين حمله ی تروريستی به ظهران محل پالايشگاه های نفتیِ عربستان سعودی، صورت گرفت.
سومِ ژانويهی ۲۰۲۰ اينبار امريکا قاسم سليمانی، فرمانده ی سپاه قدس جمهوری اسلامی را هدف قرار داد و در هنگام خروج از فرودگاه بغداد، او همراهانش را با شليک موشکی به کاروانِ اتومبيلهای اين افراد به هلاکت رساند. به رغم اينکه شمارِ قابل توجهی از فرماندهانِ سپاهیِ جمهوری اسلامی در حملاتِ هوايیِ اسرائيل به پايگاههای پاسداران در خاک سوريه تا کنون کشته شده و واکنشی از جمهوری اسلامی ديده نشده بود، اما کشته شدن قاسم سليمانی، طراح و فرمانده ی عمده عمليات برونمرزی سپاه پاسداران، ضربهی سخت و جبرانناپذيری بر اعتبار و «اقتدار» جمهوری اسلامی در منطقه بود؛ ضربهای که جمهوری اسلامی کوشيد با هياهوی تبليغاتیِ وسيع و دامنهداری مبنی بر «انتقامِ سخت» از امريکا از اثراتِ آن بکاهد[۷۳]؛ در روز ۷ ژانويه علی شمخانی دبير شورای امنيت ملی از سيزده طرح برای پاسخ به امريکا در به هلاکت رساندن قاسم سليمانی سخن گفت و در ۸ ژانويه سپاه پاسداران پايگاه عينالاسد و پايگاهی در اربيل را هدف شماری موشک قرار داد[۷۴]. به نظر میرسد که جمهوری اسلامی ساعاتی پيش از شليک موشکهايش، به طور غيرمستقيم امريکا را در جريان هدفِ شليکها گذاشته بود تا پايگاههای مزبور خالی از سکنه شوند[۷۵]؛ در اين عمليات موسوم به «انتقام سخت» هيچ صدمه و جراحتی به امريکايیها وارد نشد، اما به فاصله ی چند ساعتی پس از اين «انتقام سخت»، سپاه پاسداران هواپيمای مسافربریِ اوکراينی برخاسته از فرودگاه تهران را با دو موشک مورد حمله قرار داد، و ۱۷۶ نفر مسافران و خدمهی هواپيما را يکجا به قتل رساند[۷۶].
نوع و نحوهی واکنش جمهوری اسلامی به قتلِ قاسم سليمانی و سپس کوشش در به فراموشی سپردنِ همهی شعارهای مبنی بر «انتقام سخت» و تهديدات بیشمار، نشان از يک امر داشت، جمهوری اسلامی و سردمداران حکومت تمايل به ادامهی شرايطِ «نه جنگ، نه صلح» دارند. از سويی توان ورود به هيچ نوع رودرريی نظامی را ندارند، و از سوی ديگر به تداوم شرايطِ «دشمنی» و «امريکاستيزی» نيازمندند.
ترامپ بعد از شکست در انتخابات چه خواهد کرد ؟
ترامپ تا کنون از پذيرش شکست در انتخابات سر باز زده است و همواره خود را پيروز در انتخابات و شکست خود را به علت «تقلب» دمکراتها در انتخابات خوانده است؛ اين امر را به واقع میتوان شوخی ای تاريخی عنوان کرد، و بههررو در بيستم ژانويه ی سال ۲۰۲۱ ترامپ ناچاراً میبايست کاخ سفيد را ترک گفته و مقام رياست جمهوری را به جو بايدن رقيبِ دمکرات، و پيروز در انتخاباتِ ۲۰۲۰ بسپارد؛ به دفعات در مطبوعات امريکا در دورهی اخير از تلاشهای کودتاگرانهی ترامپ در اين رابطه سخن گفته شده[۷۷].
اما آنچه که میتوان احتمال آن را بيشتر دانست، کناره گرفتن ترامپ از کاخ سفيد و اتکا به شمار بالای آرای متخذه در جريان انتخاباتِ ۲۰۲۰ و پايهگذاری حزبی جديد با تمايلات راست افراطی در امريکا باشد. حزبی که احتمالا در ماه های آينده از اقبال چندانی برخوردار نشده و به حاشيه خواهد رفت، همانگونه که حزب رفرم برپا شده توسط رالف نادر به حاشيه رفت.
انتخاب بايدن به رياست جمهوری چه تغييری در شرايط ايجاد خواهد کرد؟
نمیتوان همانند پيشگويان به اين سئوال پاسخ داد، اما میتوان تا حدودی به «ترجيح»های جمهوری اسلامی در روند روابطش با جهانِ خارج و به ويژه امريکا پرداخت. جمهوری اسلامی حکومتی است که در عمل هر روزه ی خود نشان دادهاست که تنها زبانی که برای «گفتگو» میپسندد، همانا زبان زور، فشار، ترور و گروگانگيری است؛ اين نظام در اين زمينه مراحلِ استادی را طی کرده، گفتگو و مذاکره هرگز زمينِ بازی اين نظام نبودهاست، و همواره در تلاش بودهاست، در ارتباطاتِ «ديپلماتيک» با جهانيان، زمينِ بازیِ مورد علاقهی خود را به طرفِ مقابل تحميل کند. نظام جمهوری اسلامی در دوران ريگان، و البته جورج بوشِ پسر بيشترين تعارضات را با امريکا داشت و در هر دو دوره بيشتر از سراسر عمر اين حکومت بهرهمند شده و سود برد. در دوران ريگان، با تضمين جنگافروزی و تداوم جنگ، تداوم حيات خود را تضمين کرد، و در دوران بوش، ميدانِ عملِ خود را به عراق و سپس سوريه و لبنان گسترش داد. به رغم اينکه جمهوری اسلامی طی دوران ترامپ رنج کشيد، اما نمیبايست فراموش کرد، جدیترين جنبشهای اجتماعی در ايران، جنبشهايی که اصل نظام را هدف گرفته و قدم در راه سرنگونی گذاشته بودند، در دی ماه ۹۶ و در آبان ماه ۹۸ مصادف با دوران رياست جمهوری ترامپ شد؛ ذات و ماهيت قرون وسطايی نظام جمهوری اسلامی، ناهمزمانی اين نظام خواه ناخواه جنبش های مردمی دی و آبان را در پی میداشت، با حضور و يا بدون حضور ترامپ در کاخ سفيد.
جمهوری اسلامی همانطور که در همه ی چهار دهه ی اخير به صراحت به مخاطبين سياسیِ خود القا کرده است، تنها و تنها در پیِ تامين «تضمين امنيتی» است، نامِ ديگرِ همان که در ابتدای نامهی «راهبرد» مقامِ جمهوری اسلامی به دولت جورج بوش پسر آمده بود: « خاتمهی تلاشهای امريکا به قصد تغيير رژيم سياسی در ايران».
تا زمانیکه جمهوری اسلامی چنين تضمينی از جانب امريکا و در کل از جانب غرب داشته باشد، نگرانیِ چندانی در رابطه با سرکوب و کشتارِ معترضان در داخل و ترور اپوزيسيون در خارج از کشور نخواهد داشت و بر همين مسير ادامه خواهد داد.
سيامند
۱ ژانويه ۲۰۲۱
تکمله:
مطلب حاضر کمبودهای بسيار دارد، عامدانه کوشيدم به ترورهای نظام جمهوری اسلامی در داخل و خارج از کشور از صفوف اپوزيسيون و دگرانديشان نپردازم، کشتار گستردهی زندانيان سياسی در همهی سالهای حکومت جمهوری اسلامی مورد اشاره قرار نگرفت؛ گروگانگيری وسيع و گسترده از ايرانيان دومليتی و تلاشهای جمهوری اسلامی برای معامله با طرفين اروپايی و امريکايی به بحث گذاشته نشد؛ به رغم اشاره به همه ی روسایِ جمهور امريکا طی سالهای استقرار نظام جمهوری اسلامی، روسای جمهور در ايران و تحولات مربوطه مورد بحث و بررسی قرار نگرفت، که اگر چنين میکردم، رساله ای بسيار طولانیتر و گستردهتر میبود. به يقين میبايست بررسی دقيقتر چهاردهه ی تا کنونی نظام جمهوری اسلامی در دستور کار و پژوهش گذاشت.
با سپاس
سيامند
ـــــــــــــــــــــــ
پانویس:
[40] - unclench their fist
[۴۱] - پراگماتيسم حاکم بر رفتارها و اقدامات جمهوری اسلامی در دوران موجوديت جای بررسی ويژهای دارد. اين «بت عيار» هر زمان میتواند به رنگی درآيد. جمهوری اسلامی در سالهای پس از مرگ خمينی، با بحران مشروعيت، تغيير تدريجی توازنِ قوای اجتماعی و کمرنگتر شدنِ جايگاه «ايدئولوژی» و هرچه پر رنگتر شدن مطالبات اجتماعی مواجه بوده است، بیکفايتی ذاتی اين ساختارِ سياسی و انديشهی سياسی قرون وسطايیِ حاکم بر آن مزيد بر علتِ تشديد بحرانهای اجتماعی بوده است، پس هر انتخابات رياست جمهوری (و بعدها مجلس، شوراها و ...) همواره در جهتِ پاسخی به بحرانِ زمانه بوده است. خاتمی مختص به دورانی بود که حقوقِ شهروندی و مضامين دمکراتيک در راس مطالبات اجتماعی قرار گرفت، به همين ترتيب احمدینژاد به دورانی اختصاص يافت که فقر هر چه عمومیتر شده و نظام میکوشيد چهرهی «مستضعف»نواز به خود بگيرد. انتخاب روحانی، در واقع روی آوری نظام به سوی روابطِ بينالمللی بود، نظام در حالی که به روشنی با کاهشِ مشروعيتِ داخلی خود مواجه بود، کوشيد با «نرمش قهرمانانه» اينبار در روابط بينالمللی برای خود کسب اعتبار و فرجه کند.
[42] - Chauhan, Neeraj (July 29, 2012). "Cops name Iran military arm for attack on Israeli diplomat
[43] - "Hezbollah suspected in Bulgaria bus bombing". Al Jazeera. February 5, 2013. Retrieved February 6, 2013
[44] - Kreider, Randy (July 2, 2012). "Iranians Planned to Attack US, Israeli Targets in Kenya: Officials"
[45] - Thai police seek fifth suspect in Iranian bombers case, Reuters 17 February 2012
[۴۶] - برنامه جامع اقدام مشترک.
[47] - Christophe Ayad, Benjamin Barthe, Isabelle Mandraud, Serge Michel et Hélène Sallon, « La mainmise de l'Arabie saoudite sur les révolutions arabes », Le Monde, 13 janvier 2014
[۴۸] - بر پايهی اين توافقنامه ايران ۹۸% ذخيرهی اورانيوم غنی شدهی خود را تحويل داده و تا پانزده سال آينده اجازهی غنیسازی بيش از ۳.۶۷% را نخواهد داشت، در غنیسازی فقط از سانتريفوژهای مدل اوليه استفاده خواهد، و تاسيسات هستهای ايران همواره و در هر شرايطی در دسترس بازرسان آژانس بينالمللی انرژی هستهای خواهد بود.
[49] - Brazile Donna (August 28, 2020). "Convention shows Republican Party has died and been replaced by Trump Party"
[50] - Katzenstein, Peter J. (March 20, 2019). "Trumpism is Us". WZB Mitteilungen. Berlin: Social Science Research Center
[51] - Matthews, Dylan (December 10, 2015). "I asked 5 fascism experts whether Donald Trump is a fascist. Here's what they said". Vox
[52] - Smith, Julianne; Townsend, Jim (July 9, 2018). "NATO in the Age of Trump: What it Can't and Can't Accomplish Absent U.S. Leadership". Foreign Affairs
[53] - Wintour, Patrick (September 21, 2020). "US announces new Iran sanctions and claims it is enforcing UN arms embargo". The Guardian
[54] - Le coup de poignard de Trump vis-à-vis des Kurdes- Le Monde Editorial (26 Dec. 2018)
[۵۵] - لوموند ـ همانجا
[56] - Trump announces 'review' of Green Beret murder case: 'We train our boys to be killing machines'". NBC News
[57] - Popovich, Nadja; Albeck-Ripka, Livia; Pierre-Louis, Kendra (2019). "The Trump Administration Is Reversing 100 Environmental Rules. Here's the Full List". The New York Times.
[58] - Popovich, Nadja (October 24, 2019). "America's Air Quality Worsens, Ending Years of Gains, Study Says". The New York Times
[59] - "With Trump in Charge, Climate Change References Purged From Website". The New York Times
[۶۰] - در سال ۲۰۱۵ نمايندگان ۲۰۰ کشور جهان پاريس گرد آمدند و پيمان پاريس در رابطه با تغييرات جوی و تلاش برای کاهش گازهای گلخانهای را امضا کردند. اين نشست تحت پوشش سازمان ملل متحد بود، و هر کدام از کشورهای عضو تعهداتی به قصد کاهش گازهای گلخانهای را پذيرفتند.
[61] - Thomsen, Jacqueline. "Trump official overseeing pandemic readiness exits". The Hill
[62] - Qiu, Linda (March 13, 2020). "Trump's False Claims About His Response to the Coronavirus". The New York Times
[۶۳] - تا لحظهی کنونی شمار مبتلايان در امريکا از مرز ۱۹ ميليون نفر گذشته و بيش از ۳۳۶ هزار نفر جان خود را از دست دادهاند.
[64] - "Trump urged Mexican president to end his public defiance on border wall, transcript reveals". The Washington Post
[65] - "shithole countries"
[66] - "African nations slam Trump's vulgar remarks as "racist"". NBC News. Retrieved January 15, 2018.
[67] - Trump Retreats on Separating Families, Signing Order to Detain Them Together". Retrieved June 20, 2018.
[68] - "Lawyers can't find parents of another 100-plus migrant kids". NBC News. Retrieved November 10, 2020
[69] - Begley, Sarah. "Read Donald Trump's Speech to AIPAC". Time. Retrieved May 16, 2016
[۷۰] - مطابق قطعنامهی ۱۹۲۹ شورای امنيت سازمان ملل در 2010، جمهوری اسلامی اجازهی دسترسی و آزمايش موشکهای باليستيک با توانايی حمل کلاهک هستهای را ندارد.
[71] - "Treasury Sanctions Supporters of Iran's Ballistic Missile Program and Iran's Islamic Revolutionary Guard Corps – Qods Force". www.treasury.gov
[72] - Donna Borak and Nicole Gaouette. "US officially reimposes all sanctions lifted under 2015 Iran nuclear deal". CNN.
[۷۳] - واکنشها به مرگ قاسم سليمانی جالب توجه بود، در حالیکه در عراق و در سوريه مردم از شادی به خيابان ريخته و شيرينی پخش کردند، اما در ميان گرايشهای متفاوت اپوزيسيون ايرانی واکنشها بسيار متفاوت با اين بود: در اين ميان گرايشات موسوم به تودهای بيشترين نقش را داشتند. جريانی موسوم به «تارنگاشت عدالت» که به نظر میرسد به بقايای حزب توده و اکثريت تعلق داشته باشد، قاسم سليمانی را «نماد مقاومت عليه سلطهگری امريکا» خواند و اشاره داشت: « قاسم سليمانی چهرهای ملی بود که نقشی فعال در جهت دادن و سازماندهی مقاومت برابر سياستهای آمريکا و نيروهای مرتجع در سطح منطقه داشت. از لبنان و سوريه و يمن تا افغانستان و فلسطين عرصه حضور فعال او در برابر توسعهطلبی و تجاوزگری ايالات متحده و متحدين منطقهای آن بود. او نقشی بیهمتا در نظم و سازمان دادن نيروهای متفرق و پارهپاره مقاومت در سطح منطقه ايفا کرد.»
[۷۴] - در نخستين گزارشهای خبری پس از موشکپرانی به پايگاههای امريکايی جمهوری اسلامی از تلفات سنگين امريکا خبر داد. «يک مقام آگاه در سپاه اعلام کرد: ۸۰ کشته و حدود ۲۰۰ نفر زخمی در حمله موشکی ايران». عصر ايران ۱۸ دی ۱۳۹۸.
[75] - Safi, Michael (8 January 2020). "Iran's assault on US bases in Iraq might satisfy both sides". The Guardian.
[۷۶] - به نظر میرسد جمهوری اسلامی منتظر نبود که امريکا حملاتِ موشکی به پايگاههای امريکايی در عراق را بیپاسخ بگذارد، و قصد داشت با شليک و سرنگون کردن هواپيمای مسافری در آسمان تهران، و انداختنِ تقصير به گردنِ حملاتِ امريکا، هم امريکا را در موضعِ ضعف در انظار جهانيان قرار دهد، و هم اينکه آنها را از ادامهی حملات بازدارد؛ اما موضوع بر خلافِ محاسبات جمهوری اسلامی پيش رفت و امريکا به «انتقام سخت» جمهوری اسلامی هيچ واکنشی نشان نداد، در نتيجه پس از سه روز تاکيد بر «نقص فنی» به عنوان علت سقوط هواپيمای مسافربری اوکراينی، در مقابل همهی شواهد و انتشار ويدئو و گزارشاتِ مختلف، ناچار به پذيرشِ شليک مستقيم به هواپيمای مسافری شدند.
[77] - Ishaan Tharoor, Coup or no coup, Trump sets dangerous precedents Washington Post. Dec. 8. 202
|